رهام و یک خربزه بزرگ
یکی از روزهای ماه رمضان ما برای افطار رفتیم خونه مامان جون قرار بود دایی مهدی و خاله زهرا و خاله انسی بیان خونه مامان جون و ما زودتر رفته بودیم که مثلا به مامان جون کمک کنیم اما مگه رهام گذاشت تا تونست شیطونی کرد و ما مشغول سرگرم کردن رهام بودیم که آقاجون با یک خربزه بزرگ اومد خونه.همه گفتن این خربزه قد رهامه و باید باهم عکس یادگاری بگیرن این شد که چندتا عکس یادگاری با خربزه گرفتیم و بعدشم جای دوستان خالی تا آخر نوش جان کردیم
عکساشو ببینید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی