رهامرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

خوراکی ترین نی نی دنیا

داستان مداد

سلام دوستان عزیز تصمیم گرفتم داستانهای قشنگی رو که مامانم برام میگه براتون بنویسم تا شما هم ازش لذت ببرید این داستان اوله لطفا نظراتتون رو برام بنویسین   داستان مداد پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید . - اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام . - بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصی...
14 ارديبهشت 1390

خود کرده را تدبیر نیست

سلام دوستان عزیز  من برگشتم با یک داستان جدید خود كرده را تدبير نيست يکي بود يکي نبود غير از خدا هيچکي نبود. يک روستايي يک خر و يک گاو داشت که آنها را با هم در طويله مي بست خر را براي سواري نگاه مي داشت اما گاو را به صحرا مي برد و به خيش مي بست و زمين شخم مي زد و در وقت خرمن کوبي هم گاو را به چرخ خرمن کوبي مي بست و به کار وا مي داشت. يک روز که گاو خيلي خسته بود وقتي به خانه آمد هي با خود حرف غرولند مي کرد. خر پرسيد: « چرا ناراحتي و با خود حرف مي زني؟» گاو گفت: « هيچي، شما خرها به درد دل ماها نمي رسيد، ما خيلي بدبخت تريم.» خر گفت: « اين حرفها کدام است. تو بار مي بري ما هم بار مي بريم بهتر و بدتر...
14 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

اينا رو بابا جونم خريده كه من راحت باشم ولي دقت كن خيلي زيادنااااااااااااااااااااااا البته به خاله زهرا و عمو مهدي سفارش داده كه برام بخرن دست بابام درد نكنه و مامانم كه منو تميز ميكنه و خاله جون و عمو مهدي كه سفارش بابامو زودي تهيه كردن و خلاصه من متعلق به همه‌ام ...
13 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

امروز ١٢ اردیبهشت ١٣٩٠ من رهام روح افزا به جمع نی نی های وبلاگ دار پیوستم تازه امروز یه مناسبت دیگه هم داره و اون تولد باباجونم عزیز عزیز دلم هستش بابا جون تولدت مبارک ...
12 ارديبهشت 1390